پرش به محتوا

جستجو در راه ها و روش های تربیت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

کتاب جستجو در راه ها و روش های تربیت درباره تجربه های مدرسه فرهاد است که توسط توران میرهادی معلم و مدیر مدرسه فرهاد نوشته شده است.

بخش هایی از کتاب[ویرایش]

توران میرهادی درباره تعاون در خانواده و مدرسه می نویسد:

ما در مدرسه فرهاد، ایجاد و پرورش روحیه تعاونی و تقویت آن را هدف قرار داده بودیم؛ می خواستیم سنت مذهبی " هر چه داری با همسایه ات تقسیم کن " بین دانش آموزان، به صورت عملی اجرا شود؛ می خواستیم به کار جمعی در اشکال گوناگون بپردازیم. می خواستیم آنها ایثار را از همان کودکی بیاموزند و از آنچه مال خود می دانستند با رضایت جدا شوند، از آنچه دارند به نفع دیگران استفاده کنند و از این کار لذت ببرند، و روحیه خدمت کردن پیدا کنند.[۱]

در مدرسه فرهاد فعالیت های تعاونی به دو دسته تقسیم می شدند:

تعاون در مدرسه و خانواده و تعاون در خارج از مدرسه، مدارس و سازمان های دیگر.

توران میرهادی درباره تعاون در مدرسه و خانواده می نویسد:

سپردن اداره مدرسه به دانش آموزان، کمک به امور ناهارخوری، اداره کلاسها در مواقع اضطراری (مثل یخبندان و برف و بوران ) توسط شاگردان بزرگتر، کمک به مربیان کودکستان در مواقع ناهار و خواب، اجرای برنامه بازیهای آموزشی در ساعات استراحت بعد از ظهر، به عهده گرفتن نظافت مدرسه، کمک در گلکاری، کارهایی بود که همه دانش آموزان در آن شرکت داشتند. " هر چه داری با دوستت تقسیم کن "، کارهای گروهی داخل کلاس، تدریسهای انفرادی توسط خود دانش آموزان، ایجاد روحیه تعاونی در داخل کلاسها را در زمینه های مختلف تقویت می کرد. در هنگام نوروز، در روز خانواده، و در برنامه تابستانی، دانش آموزان همواره تشویق می شدند که در جهت خانواده و دوستان کار کنند. کارتهای تبریک را به دست خود تهیه می کردند، عیدی نوروز خانواده را که عموما یک تقویم اختصاصی بود، خود می ساختند و در خانه مسئولیت قبول می کردند. روحیه حاکم بر مدرسه، در جهت نوعدوستی و همکاری و خدمت تقویت می شد. فردگرایان خودپسند عموما منزوی می شدند. با برنامه خودسازی و قهرمانی، امکان این را می یافتیم با این دانش آموزان به صحبت بنشینیم، خودخواهی و خودپسندی و خود محوری را با آنها تجزیه و تحلیل کنیم و آنها را به سمت کارهای مفید به حال جمع سوق دهیم.[۲]

توران میرهادی با ذکر خاطره ای از مدرسه فرهاد می نویسد:

دانش آموزانی بودند که نقص جسمی داشتند یا دچار هموفیلی (عدم انعقاد خون) بودند. تجربه به من آموخت که به این دسته از کودکان باید احترام بسیار گذاشت. دوستشان داشتیم ولی این محبت را نمی توانستیم ابراز کنیم زیرا نمی بایست بین آن ها و سایر کودکان تفاوتی قائل شویم. این کودکان در برخورد با زندگی شجاعت بسیار داشتند و ما همیشه شجاعتشان را تحسین می کردیم. رفتار آنها سبب شده بود که سایر دانش آموزان نیز تفاوتی بین خود و آنها نبینند. اصلا فراموش کرده بودند که این پسر قدرت استفاده از پاهایش را ندارد یا آن دختر با عصا راه می رود. اما هر جا که به کمکشان نیاز بود، بی درنگ کمک می رساندند. این رفتار به ما نشان داد که در مدرسه همواره رفتار بزرگترها و چگونگی برخورد آنها با یک مساله است که عکس العمل و رفتارهای دانش آموزان را نسبت به آن مساله تعیین می کند. ما با کودکان معلول بسیار عادی برخورد می کردیم و در نتیجه مساله از نظر دانش آموزان خود به خود حل شد. شاید به همین سبب هم با ترحم و محبت اختصاصی به معلولین بشدت مخالف شدیم. این تجربه برای من شخصا آن زمان بیشتر مفهوم پیدا کرد که معلم ورزش مدرسه از پسری که از نیمه بدن فلج بود و امکان استفاده از دو پا را نداشت امتحان ورزش کرد و من شاهد این امتحان بودم. در پنج دقیقه ای که او امتحان می داد زیر و رو شدم ولی یاد گرفتم خود دار باشم. همه وجودم فریاد می کشید ولی ظاهرم آرام بود. مربی ورزش زیر بغل پسر را گرفت، او را بلند کرد، دستهایش را به میله افقی بار فیکس رساند و گفت: حالا بیست بار خودت را بالا بکش. هر لحظه فکر می کردم الان می افتد. ولی او نه تنها نیفتاد بلکه سی بار رفت. در آن پنج دقیقه افکار من دگرگون شدند. حدس می زنم زندگی آن پسر هم دگرگون شد. او جوانی متکی به خود بار آمد، با هوش بود، خوب تحصیل کرد و پیش رفت؛ و بندرت به این فکر افتاد که پا ندارد. بین خود و دیگران فرقی نمی دید. و اینهمه را ما به معلم ورزش مدرسه مدیونیم که توانایی او را به خودش نشان داد.[۳]

پانویس[ویرایش]

  1. میرهادی،توران《جستجو در راه ها و روش های تربیت》نشر دیدار
  2. میرهادی،توران《جستجو در راه ها و روش های تربیت》نشر دیدار
  3. میرهادی،توران《جستجو در راه ها و روش های تربیت》زنگ ورزش،نشر دیدار